
نمایش سیاه خال

«سیاه خال»؛ افسانهای بومی در قاب تصویر و اتمسفر
«سیاه خال» نمایشی به کارگردانی محسن اردشیر است که بر اساس یک افسانه فولکلور ایرانی ساخته شده. داستان درباره دختری به نام مینا است که پس از اعدام پدرش، در روستایی گرفتار خرافات و فشار اجتماعی، با نیروهای رازآلود طبیعت روبهرو میشود.
در این نمایش، عناصر اسطورهای و محیطزیستی با درامی اجتماعی ترکیب شدهاند؛ شخصیتهایی مانند پلنگ، ماه، و گوژپشت، هم بُعد نمادین دارند و هم در پیشبرد داستان نقش دارند. فضای اثر با طراحی صحنه مینیمال، استفاده خلاقانه از پارچهها و نورپردازی سایهساز، حالت وهمانگیز و شاعرانه پیدا میکند.
بازیگران باتجربهای چون مهلقا باقری و بهنام شرفی در کنار چهرههای جوان، ترکیبی از بازیهای فیزیکال و بیان فولکلور ارائه میدهند. موسیقی زنده و آوازهای محلی نیز یکی از شاخصههای اصلی نمایش است و به فضای بومی و افسانهای آن جان میبخشد.
در مجموع، «سیاه خال» تلاشی است برای احیای روایتهای بومی با زبان بصری مدرن؛ اجرایی که بیش از هر چیز با تصویر و اتمسفرش به یاد میماند.
برای بررسی کارگردانی نمایش «سیاه خال»، میتوان گفت محسن اردشیر در این اثر رویکردی تلفیقی از درام فولکلور، تصویرسازی شاعرانه و زبان بصری قوی را انتخاب کرده است؛ رویکردی که در صحنهآرایی و میزانسنها بهوضوح مشهود است اما در حفظ انسجام روایت دچار چالش میشود.
۱. شروع قدرتمند، افت تدریجی
نمایش با صحنه اعدام پدر مینا آغاز میشود؛ سکانسی که از نظر کارگردانی، ترکیب نور، میزانسن گروهی و تنش بازیگری در بالاترین سطح اثر قرار دارد. این شروع، وعده اجرایی پرکشش و پرتعلیق میدهد، اما در ادامه، خط داستانی به دلیل وفاداری بیش از حد به روایت افسانهای و عدم گسترش دراماتیک، از ضرباهنگ میافتد. این گسست ریتمی باعث میشود کارگردان نتواند انرژی اولیه را تا پایان حفظ کند.
۲. فضاسازی بصری و استفاده از نور
اردشیر از طراحی صحنه مینیمال با چند پارچه سفید آویزان و ستونهای نوری بهمثابه تنه درختان استفاده میکند تا جنگل وهمانگیز را خلق کند. نورپردازی در این نمایش نه فقط کارکرد روشنایی بلکه هویتساز فضاست: ترکیب نور سرد و گرم، قرص کامل ماه، و سایهسازیهای متعدد، به خلق حس رازآلود و افسانهای کمک میکند. این توجه به تصویر، امضای کارگردان را در آثار پیشین او (مثل خانه سیاه است) نیز یادآوری میکند.
۳. هدایت بازیگران و چالش کَستینگ
هدایت بازیگران باتجربهای چون مهلقا باقری و بهنام شرفی دقیق و متکی بر مهارتهای فیزیکال است. حضور شخصیتهایی مانند گوژپشت (شرفی) و صورتکهای دوگانه (علی قاجاری) با اجرای بدنی و اکتهای حسابشده، بعدی فراواقعی به اثر میبخشند. با این حال، انتخاب بازیگر نقش مینا با فاصله سنی نسبت به شخصیت داستان، از شدت همذاتپنداری مخاطب میکاهد. کارگردان در هدایت بازیگران جوانتر نیز سعی کرده توازن بین بازیهای اغراقشده فولکلور و ظرافت درام را حفظ کند، هرچند این توازن همیشه موفقیتآمیز نیست.
۴. کار با نمادها و استعارهها
کارگردان از عناصر نمادین مانند پلنگ، ماه، و جنگل به عنوان لایههای معنایی استفاده میکند تا پیامهایی چون مبارزه با ظلم، حفاظت از محیط زیست و نقد خرافهپرستی را منتقل کند. اما به دلیل عدم پیوند ارگانیک برخی نمادها با روند پیرنگ، تأثیر این مفاهیم گاهی در سطح تصویر باقی میماند و به عمق دراماتیک نمیرسد.
۵. موسیقی و ریتم صحنهها
بخش موزیکال، بهویژه اجراهای زنده و صدای شاخص بازیگر-خواننده (خانم خدری)، نقشی کلیدی در حفظ توجه مخاطب ایفا میکند. کارگردان هوشمندانه موسیقی را بهعنوان عنصر پیشبرنده اتمسفر استفاده میکند، اما گاه این موسیقی جای خالی تنش روایی را میپوشاند، نه اینکه آن را حل کند.
۶. نقاط قوت اجرایی
خلق تصاویر ماندگار و شاعرانه با ترکیب نور، حرکت و طراحی صحنه.
توانایی ایجاد اتمسفر افسانهای که تماشاگر را به جهان اثر میبرد.
استفاده از بازیگران با قابلیتهای فیزیکال برای شخصیتهای استعاری.
۷. چالشهای کارگردانی
عدم حفظ ریتم و تنش داستان پس از نقطه اوج آغازین.
کمرنگ بودن کشمکش پروتاگونیست-آنتاگونیست و شفاف نبودن جایگاه برخی شخصیتها.
فاصله میان بار تصویری قوی و انسجام روایی.
در مجموع، محسن اردشیر در «سیاه خال» بار دیگر نشان داده که استاد خلق تصویر و اتمسفر است، اما در این اثر، تصویر گاهی بر روایت غلبه میکند. او موفق میشود جهان بصری چشمگیری بسازد که از نظر طراحی و میزانسن درخشان است، ولی برای نگهداشتن مخاطب تا پایان، نیاز به انسجام بیشتر در خط داستانی و کشمکشهای شخصیتمحور دارد.
اگر بخواهیم خلاصه کنیم: «سیاه خال» اجرایی است که چشم را سیر میکند، اما گاهی گوش و ذهن را در عطش یک روایت منسجم باقی میگذارد.
سجاد خلیل زاده
دیدگاه خود را بیان کنید