نمایش مرگ آنجلها | سجاد خلیل زاده

نمایش مرگ آنجلها

مرگ آنجل‌ها؛ جسارت در عبور از مرزهای کلام

معماری جهان بی‌کلام در ‹مرگ آنجل‌ها›»

نمایش «مرگ آنجل‌ها» نه صرفاً یک اثر نمایشی، بلکه یک تجربه‌ی چندحسی است که با زبانی فراتر از کلمات، فورانِ خشونت و بی‌صدایی را به تصویر می‌کشد. ساختار اجرایی این اثر، اگرچه غالباً به بی‌کلامی متکی است، اما با اقتدار تمام، صدای گرم بدن‌ها، فضا و رنگ‌هاست که در هم می‌آمیزد و شعری خاموش اما نافذ می‌سازد.

نمادگرایی و استعاره
مفهوم «ماهی آنجل» در آکواریوم، که با ورود ماهی‌های تازه‌وارد به صحنه لحظه‌ای «صلح» را نیز تجربه می‌کند، نماگر جهان‌هایی‌ست که زیر بار تعابیر گسترده‌تر تاریخ و سیاست، در تقاطع جنگ و نابودی فرو می‌ریزند. آن‌جا که «آنجل» – که در انگلیسی معنای «فرشته» می‌دهد – در هم می‌شکند، ما نیز در برابر نوعی پیوند میان زیبایی لطیف و خشونت بی‌رحم قرار می‌گیریم.

حرکت و طراحی صحنه
حرکات نورپردازی در دست بازیگران، بهره‌گیری از منبع نورِ انسانی در صحنه، حرکت نور به مثابه بازیگر دیگر، جزو برجسته‌ترین ابتکاراتی است که بدن را از وضعیت سنتی‌اش فراتر می‌برد. این نورهای متحرک، گاه امید را می‌تابانند و گاه به‌سان شعله‌ای خاموش، افسانه‌ی ناپایداری صلح را حکایت می‌کنند. طراحی صحنه، از راز پرتاب شدن بچه در چمدان تا موقعیت‌های خلاقانه‌ای که مخاطب را به تامل وامی‌دارد، روایت تصویری را از نگاهی شاعرانه تا تراژیک می‌گستراند.

موسیقی و حرکت
موسیقی در این اثر، همچون نبضی پیوسته، از درون نمایش می‌آید؛ نه تنها فضاساز است، بلکه همگام با بدن‌ها، پخش‌کننده‌ی تپش دراماتیک خشونت یا آرامش است. هماهنگی بدنی بازیگران با موسیقی، در ترکیب با رنگ و نور، سنگینی روایت جنگ، کشتار و ویرانی را به صورتی ملموس به زبان بصری تبدیل می‌کند.

بازیگری جمعی و انتظام‌گرایی اجرایی
نمایش بانشاط و انضباط مثال‌زدنی بازیگرانش جلب توجه می‌کند. در صحنه‌ای که بیش از پنجاه بازیگر حضور دارند، نظم حرکتی، هماهنگی و مهارت فنی گروه، سطحی‌گرایی را پشت سر می‌گذارد و به‌جای فرم‌گرایی، زبان ارگانیک بدن‌ها را گفتگوگر می‌کند. این سلسله درخشان حرکات، مانند موجی آرام اما ایستا، تماشاگر را از تقابل‌های نمایشی معمولی فراتر می‌برد.

روایت ضدجنگ، بی‌واسطه اما تاثیرگذار
نمایش «مرگ آنجل‌ها» عصای تصویر را پیش می‌کشد نه مرعوب خشونت. به‌جای روایت روزمره یا مستقیم، از خلال استعاره‌ها، بدن، صدا، رنگ و سکوت، خشونتی باز می‌نماید که بی‌واسطه مخاطب را درون ماجرا غوطه‌ور می‌کند. این جسارت در خود روایت است، در شیوه‌ی ارائه، در پرهیز از القاهای کلامیِ مستقیم، و در انتخاب زبان نمایشی‌ای که هر فردی، با هر پیش‌زمینه‌ای، در آن جای خود را بیابد.

جمع‌بندی
«مرگ آنجل‌ها» نه یک نمایش صرف، بلکه شعری بی‌کلام از ترکیب حرکات، موسیقی، نور و رنگ است. اثری است که مخاطب را نه به‌خاطر بهت تماشا، بلکه به‌واسطه‌ی اتصال بدنی–حسی با اثر، درگیر می‌کند. این اجرا فراتر از نقد جنگ، به تجربه‌ی شخصی هر بیننده وارد می‌شود و اجازه می‌دهد مخاطب، وجهی از خشونت را درون خود بشناسد، پیش از آن‌که زبانی آن را نام‌گذاری کند. در نهایت، این‌گونه است که یک اثر نمایشی می‌تواند درونی‌ترین احساس را با بیرونی‌ترین تصویر پیوند دهد، بی‌ابایی، بی‌واسطه، انسانی.

تحلیل کارگردانی نمایش «مرگ آنجل‌ها»
کارگردان: محسن اردشیر

کارگردانی «مرگ آنجل‌ها» بیش از هر چیز، تجلی نوعی جسارت در عبور از قواعد مرسوم روایت است؛ جسارتی که از تجربه‌ی طولانی اردشیر در کار با بدن، موسیقی و تصویر سرچشمه می‌گیرد و به خلق اجرایی منسجم، پرحجم و در عین حال شاعرانه منتهی می‌شود. این اثر در عین بهره‌گیری از یک گروه پنجاه‌نفره، توانسته از آشفتگی رایج در کارهای پرجمعیت بپرهیزد و با یک زبان اجرایی یکدست، بیان خود را پیدا کند.

۱. زبان اجرایی و انتخاب بی‌کلامی
تصمیم اردشیر برای پرهیز از زبان گفتاری و تکیه بر بدن، حرکت و موسیقی، در فضای تئاتر امروز که اغلب به دیالوگ و تفسیر مستقیم متکی است، یک انتخاب آگاهانه و ریسک‌پذیر محسوب می‌شود. این تصمیم، کارگردان را ناگزیر کرده تا تمام بار روایت را بر دوش میزانسن‌ها، ریتم صحنه، طراحی بدن‌ها و طراحی میزان حرکت نور بگذارد. در چنین ساختاری، هر لغزش کوچک در هماهنگی یا ریتم، می‌توانست اثر را متزلزل کند، اما اردشیر با دقت تمرینی و تسلط بر دکوپاژ زنده‌ی صحنه، این خطر را به نقطه‌ی قوت نمایش تبدیل کرده است.

۲. میزانسن‌های دینامیک و استفاده از فضای سه‌بعدی صحنه
یکی از نقاط برجسته کارگردانی، بهره‌گیری از تمام عمق، طول و عرض صحنه است. اردشیر نه‌تنها صحنه را در سطح افقی می‌چیند، بلکه با تغییر ارتفاع، عمق‌نمایی بصری و جابه‌جایی لایه‌ها، به اجرا بعد می‌بخشد. این نوع چیدمان، به‌ویژه در سکانس‌های پرتحرک، حس یک اکوسیستم زنده را ایجاد می‌کند که تماشاگر را از یک نقطه ثابت به دیدن مجبور نمی‌کند، بلکه نگاه او را در حرکت مداوم نگه می‌دارد.

۳. کار با بازیگران پرشمار
اداره‌ی بیش از پنجاه بازیگر بر صحنه، از چالش‌های جدی هر کارگردانی است. این حجم از نیرو، در صورتی که فاقد وحدت حرکتی یا هدف مشترک باشند، به‌راحتی نمایش را به اغتشاش بصری می‌کشاند. اردشیر با انتخاب یک متد آموزشی-اجرایی پیوسته، موفق شده بازیگران را در قالب یک ارگانیسم واحد شکل دهد؛ به گونه‌ای که تماشاگر احساس می‌کند بدن‌ها بخشی از یک موجود واحد هستند، نه افراد پراکنده. این هماهنگی به‌ویژه در لحظات گروهی، که حرکت موج‌وار بدن‌ها با موسیقی همگام می‌شود، جلوه‌ای خیره‌کننده دارد.

۴. خلاقیت در نورپردازی و ادغام آن با بازی
یکی از ویژگی‌های خلاقانه در کارگردانی «مرگ آنجل‌ها» حذف نورپردازی کلاسیک سقفی و سپردن منابع نور به دستان بازیگران است. این انتخاب نه‌تنها از منظر زیبایی‌شناسی جذاب است، بلکه رابطه‌ی بازیگر و نور را از سطح تزئینی به سطح روایی ارتقا می‌دهد. نور در این نمایش، یک شخصیت زنده است؛ گاه ابزار نجات، گاه نشانه‌ی تهدید و گاه حافظه‌ای که تنها در دست‌های بازیگران زنده می‌ماند.

۵. ریتم اجرایی و ساختار احساسی
کارگردانی اثر از یک ریتم خطی پیروی نمی‌کند، بلکه با موج‌های احساسی پیش می‌رود؛ از لحظات آرام و شاعرانه تا فوران خشونت و آشوب. این تغییرات ریتمی، برخلاف بسیاری از اجراهای پرتحرک که یکدست و یکنواخت می‌شوند، سبب می‌شود تماشاگر همواره در حالت تعلیق حسی باقی بماند. اردشیر با شناخت دقیق از تاثیرگذاری تنفس‌های دراماتیک، اجازه می‌دهد صحنه‌ها فرصت رسوب در ذهن تماشاگر را پیدا کنند، پیش از آنکه موج بعدی فرا برسد.

۶. هماهنگی موسیقی و بدن
موسیقی در این نمایش، نه پس‌زمینه، بلکه بخشی از کارگردانی است. اردشیر با ادغام کامل موسیقی و بدن، به نوعی «کارگردانی شنیداری» نیز دست یافته است؛ جایی که صدا و حرکت یکدیگر را تکمیل می‌کنند و در غیاب دیالوگ، معنا را منتقل می‌سازند.

جمع‌بندی کارگردانی
کارگردانی «مرگ آنجل‌ها» نمونه‌ای است از اینکه چگونه می‌توان بدون اتکا به کلام، جهانی کامل ساخت که هم بُعد زیبایی‌شناسانه دارد و هم بُعد انتقادی. اردشیر با مدیریت دقیق گروه پرشمار، خلاقیت در استفاده از نور و فضا، و توانایی در خلق میزانسن‌هایی که هم از منظر بصری و هم از منظر روایی قدرتمندند، اثری ساخته که در حافظه‌ی بصری تماشاگر ماندگار می‌شود. این نمایش یادآوری می‌کند که تئاتر، پیش از هر چیز، هنر بدن‌ها، فضا و لحظه‌هاست و کارگردان آن، معمار این جهان زنده است.

سجاد خلیل زاده

دیدگاه خود را بیان کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.