گوشه دنج من
گوشه دنج من، اینجا بهشت همراهان من است!
چشم هایم را می بندم …
کنج دنجی را برای خانه ام تصور می کنم…
گوشه ای عاشقانه …
لبریز از هر آنچه که من تا بی نهایت دوستشان می دارم…
همان هایی که شاید آن روز وقتی با عجله از گذر مسدود بازار بزرگ می گذشتم، میخکوبم کرد…
یا همان هایی که بازار را برای داشتن شان زیر و رو کردم…
همان آویزهایی که فقط برای قشنگی خریدیم شان…
یا آن کوسن های طرح حوض کاشی فیروزه ای…
همان هایی که برای زنده نگه داشتن زندگی ام نگه داشتم شان…
چشم هایم را می بندم…
کنار آن پنجره قدی شفاف که نور را از میان چین های پرده ی توری مادربزرگم دلبرانه به خانه ام می آورد…
روی یک راک قدیمی…
چقدر من این عشق بازی نور و پرده را دوست دارم…
تاب میخورم…
لبریز از عطر چای به لیموی در دستم …
و موسیقی دلنواز دو نفره مان…
و سایه ای که از برگ درختان پشت پنجره روی صورتم می خزد…
این فضا را در ذهنم قاب می گیرم می آویزم کنار دیوار پنجره…
درست بالای آن گلدان هایی که از خانه ی مادرت آوردی…
چشم هایم را باز می کنم تا نوازش دستانت میان موهای مجعد خرمایی ام زنده شود…
این جا خانه ی من است…
جایی میان دستانت…
جایی میان من و تو …
یا شاید جایی برای من و تو …
گوشه دنج خانه ما…
یه کنج دلنشین و یه گوشه دنج که خیلی جاش تو خونه های ایرانی خالیه…
وقتی حال و حوصله ندارین به کجا پناه می برین؟
وقتی دلتون می خواد از همه چیز و همه کس فرار کنین دوست دارین کجا باشین؟
دلتون میخواد چکار کنین؟
خب این روزهایی که مشکلات اقتصادی و دلار و طلا و چیزهای کمیاب و نایاب یه طرفه و کرونا اون طرف و نفس کش می طلبن، دیگه مثل سابق هم نیست که اراده کنیم بپریم سوار ماشین بشیم و بدون اینکه به چیزی فکر کنیم تا ته جاده چالوس رو یه سره رانندگی کنیم…
این روزها تو خونه گیر کردیم و یه فکری باید برای همه تنهایی هامون تو همین خونه، همین چهاردیواری کوچیک داشته باشیم.
این بار تو یاداشت هام، سراغ گوشه های دنج و دل نشینی رفتم که می تونن حس و حال تون رو به خونه و فضایی که توش کار یا زندگی می کنین عوض کنن…
از کنج های دنج و آرامش بخشی نوشتم براتون که هم تو خونه های کوچیک و تاریک میشه طراحیش کرد و هم تو خونه های بزرگ و پرنور…
دیدگاه خود را بیان کنید