دنیای مزهها
تاویل سابع: دنیای مزهها
مزه: ترشی
ترش، شور، شیرین، تلخ، گس، ملس؛ اینها فقط چند نوع مزه هستند که هر کس بنا به طبع و ذائقهاش به یکی یا چند تا از آنها گرایش دارد. اما همین مزههای بهظاهر ساده یک دنیا خاطره و به قول امروزیها نوستالژی با خود به همراه دارد. کافی است لقمهای از غذای مادربزرگها را در دهان بگذارید تا به روزهای دور کودکی پرتاب شوید.
به همان روزهایی که طعم دلپذیر و مزه شیرین کلوچههای کدو حلوایی خانگی مادربزرگ مجابتان میکرد که دست از شیطنت بکشید و برای ظاهرسازی هم که شده، چند دقیقه گوشهای آرام بنشینید تا بتوانید از نعمت آن کلوچههای بهشتی بهرهمند شوید.
یا طعم تکرارنشدنی گوجه فرنگیهای خشک شده در خورش قیمهبادمجان و سوپ، یا طعم بیبدیل ترشی خانگی که پای ثابت سفره غذای بسیاری از خانوادههای قدیمی بود و بدون انواع ترشی و عطر و بویش، بزرگترها لب به غذا نمیزدند.
حتی برخی از بزرگترها آنقدر به بودن ترشی در سر سفره اهمیت میدادند و چنان شوق و ذوقی برای خوردن ترشی داشتند که بعضی از بچهها خیال میکردند ترشی برای آدم بزرگها حکم بستنی را دارد برای بچهها، که اگر خوب غذا میخوردیم بعد از غذا نوبت خوردن بستنی یخیهای آبلیمویی خانگی هم میرسید.
خلاصه میخواهیم بگوییم دنیای مزهها دنیای خاطرات است. دنیای مزهها دنیای دوراندیشی است که قدیمیها این را خوب میدانستند؛ چراکه اگر وسط زمستان هوس خوردن آلبالو کنید، باید سراغ آلبالوهایی بروید که از تابستان، فریز یا در آفتاب، پهن و خشک کردهاید. اگر دلتان ترشی میخواهد و بدون آن غذا از گلویتان پایین نمیرود، باید از مدتها قبل دست بهکار شده باشید تا ترشی حسابی جا افتاده باشد و هوش از سرتان ببرد.
دنیای مزهها دنیای فلسفه است. بیخود نبوده که 350سال قبل از میلاد، ارسطو 2 طعم شیرین و تلخ را بهعنوان پایهایترین طعمها و مزهها معرفی کرده است. مزهها از یاد نمیروند. سالها بعد یک روز در بیحواسی کامل یادآوری میشوند و انسان را به سالها قبل برمیگردانند.
یکی از کارهای لذت بخش قدیمیها ترشی انداختن بود. برای آن آداب خاصی داشتند. همه دل ترشی انداختن نداشتند؛ چون معتقد بودند، ترشی بهدست بعضیها نمیافتد و اگر چنین میشد، اتفاق ناگواری در خانواده رخ میداد یا اینکه مثلا میگفتند، اگر کسی عصبانی باشد ترشیاش تند و تیز میشود و موقع خوردن زخم به معده میاندازد. اگر کسی بیش از اندازه سرخوش و شوخطبع باشد و موقع ترشی انداختن مدام بالای دبه بخندد، ترشی آن سال شیرین میشود و دل را میزند و بسیاری باورهای دیگر از این قبیل که همه را وادار میکرد، ترشی انداختن را جدی بگیرند و بهدست اهلش بسپارند.
همین بود که مادربزرگها بعد از خرد کردن گلکلمها، خیار و هویج و… وقتی آنها را در دبه میریختند، یکی از نوههای نابالغ را صدا میزدند تا روی آنها سرکه بریزد. میگفتند سرشت پاک و بیگناه بچهها ترشی را خوشمزه میکند و آتش به جان سرکه نمیاندازد.
ترشیهایشان بینهایت طعم و مزه داشت. چون به یک روش خاص و پیروی از ترکیبات معمول بسنده نمیکردند. در همهچیز خلاقیت داشتند؛ حتی در ترکیب مواد لازم ترشی، در کم و زیادکردن ترکیبات و حتی اینکه رنگ ترشی را با اضافه کردن یا نکردن زردچوبه یا لبو و کلم بنفش تغییر میدادند.
ترشی را در خمرههای بزرگ سفالی میریختند که کپک نزند. بعدها دبههای پلاستیکی را جایگزین کردند چون میگفتند خیالشان راحت است که اگر بچهها موقع بازیکردن به ترشیها بخورند، حاصل دسترنجشان نقش بر زمین نمیشود و هدر نمیرود.
یادش بخیر! یاد آن روزهایی که خبری از فستفودها نبود؛ خبری از این همه خوراکی هوسبرانگیز بیخاصیت هم نبود. خوراکیها محدود اما مفید بودند و پشتسرشان یک دنیا عشق و علاقه بود که خوشمزهترشان میکرد.
وقتی چیز ترشی را میخوری، سرت را به اطراف تکان میدهی، تا شاید تحمل مزه اش کمی آسان شود، کاش می شد در مقابل سختی های زندگی هم، که تحملشان سخت است سر تکان داد تا راحت تر شوند.
هنوز شیشه ی ترشی مادربزرگ خاطرم هست، در پشت شیشه و یادهایی که کلم وار در درونش قلدری می کردند. ترشی فلفل و گذر زمان هر دو تند و خاطرات شرابی که در خمره به ناگه سرکه می شد.
غذای مادربزرگ کوچه را بو می کرد، مبادا بر پنجره ای گرسنه، تلنگر زند، شاید… شاید صدای گرسنه ی شکمی، نفرین کند، سفره اش را، سبزی بود، به یاد مادر، گردو بود، به یاد قوام پدر، آب بود، به یاد روشنی پاکی دست، و نام، به یاد برکت پینه بسته ی دستان و سفره ای که پهن می شد، جلوی پاهای چهار زانو آموخته، چه زود هنگام از خود برایم، مادربزرگ، تنها پنجره ای خالی از شیشه های ترشی گذاشت، به یادگار.
دیدگاه خود را بیان کنید