چاره عزیز
تاویل رابع: چاره عزیز
بوی: بوی دهان
یک زن آرایشگری در محله ما بود که این ظاهرا صبح ها دهنش بوی خیلی بدی می داد. بعد خانمها هم معمولا صبح که بچه ها مدرسه بودند، می رفتند آرایشگاه خونگی این و همه از بوی دهنش خیلی شاکی بودند. ولی روشون هم نمیشد بهش بگند. این هم خیلی موقع آرایش کردن حرف می زد. همه به هم می گفتند ولی هیچ کس به خودش نمی گفت.
البته بعضی ها به حالت مثلا غیرمستقیم بهش می گفتند که شما را هم زحمت دادیم، صبحی صبحانه نخورده. و حالا تو رو خدا عجلهای نیست، حالا یه صبحانه بخور بعد. این هم اصلا متوجه نمی شد، می گفت من صبح ها اشتها ندارم. ظهر که شوهرم میاد خونه با هم ناهار می خوریم. هیچ ترفندی جواب نمی داد.
از طرفی هم کارش خوب بود. دستمزد هم کم می گرفت. در عین حال تو خود همون کوچه بود، دسترسی خیلی راحت بود. زن بدی هم نبود. فقط مشکل بوی دهنش بود. هیچ کس هم مستقیم بهش نمی گفت. همه می رفتند و تحمل می کردند. حرف که می زد سعی می کردند خیلی جواب ندند که بحث کش نیاد شاید کمتر حرف بزنه.
عزیز من (مادربزرگ) یک ترفندی پیدا کرده بود که بهش می گفت من صبح ها اصلا اعصاب ندارم. مغزم کار نمی کنه اصلا نمی تونم حرف بشنوم تو صبح ها با من حرف نزن. بعد تا حرف می خواست بزنه، عزیزم سریع می گفت: حرف نزن اعصاب ندارم. اینجوری مجبورش می کرد به سکوت.
تا اینکه یکبار زن عمو بهش گفت. قضیه هم سر این شد که عزیزم داشت می گفت دهن این آرایشگره بوی لاش مرده میده. زن عمو هم با این زن دوست بود با هم درد و دل می کردند. سر دوستی و مقداری زیر آب زنی عروس و مادرشوهری زن عمو رفت به این گفت که تو صبح ها دهنت بو میده و زن های کوچه پشت سرت بد میگند. به این خانم برخورد. خیلی هم برخورد. آرایشگاه را بست.
تا یک مدتی هم کلا با همه کوچه من جمله زن عمو قهر بود. بعد از یک مدت که گذشت کم کم خشمش خوابید با نرخ بالاتر یواش یواش آرایشگاه را باز کرد. ولی این دفعه دیگه آگاه بود، صبح ها دهنش بو میده ولی برخوردش این بود که چشمتون کور باید تحمل کنید، همینی که هست، اصلا به قصد چیزی نمی خورم، پشت سر حرف زنها. نمی خواهید برید یک جای دیگه.
دیدگاه خود را بیان کنید