مقدس نمایان بی هنر
تاویل سابع: مقدس نمایان بی هنر
تصویر: مردی در حال کاویدن صندوق های صدقه
این آخرین نوشتار از هفت شرح است و خواستم متفاوت تر از شش نگاه قبلی بنویسم. با زبان خاطره، تا شاید بهتر عمق ماجرا قابل درک باشه.
در یکی از شب ها در همین حوالی وقتی مسیر دفتر تا منزل رو طی می کردم، متوجه مردی جوان شدم که به هر صندوق صدقه ای که می رسید، چند لحظه ای مکث می کرد، بعد با چرخش سر به اطراف، سعی در نگاه کردن به درون صندوق و احیانا گرفتن پولی که هنوز به طور کامل در درون این جعبه ی راز آلود آبی رنگ نشده کند. و بعد طی مسیر کرده و به سراغ صندوق بعدی می رفت.
چند لحظه ای بخاطر عبور از عرض خیابانی نگاهم رو برداشتم و به ناگاه گمش کردم. اطراف رو به خوبی جستم و به ناگاه او را آن سوی خیابان در حالی که به روی کمر خم شده بود، در مقابل صندوقی دیگر یافتم.
خیلی برایم جالب بود که هم آمار جایگاه های صندوق رو داره و هم برای رسیدن به هدف حتی از بلوار عبور کرده و در سویی دورتر به دنبال واکاوی خویش است.
و مجدد به مسیر اولیه خود بازگشته و صندوق های مسیر را یک به یک از نگاه خویش گذراند. شاید اگر تلفن همراه داشتم اولین و ساده ترین فکری که از ذهنم خطور می کرد اطلاع دادن به پلیس 110 می بود ولی به آن جهت که چهار ماه است که از این نعمت عصر جدید محرومم.
قاعدتا مجبور بودم با نگاه عاقل اندر سفیه خویش مشغول جستجویش باشم. در ضمیر خودآگاه به یاد نگاه متفاوت و شرح تصویر استاد گیل افتادم.
در نگاه ساده این فرد یا برای تامین نیازهای اولیه زندگی در حال کاویدن بود یا برای تامین مخارج منقل و بافور خویش در پی یافتن یار برای خرید دلدار بود.
وانگهی تراوشی در ذهنم رخ داد، از این جهت، که نکنه اونم مثل خیلی از امثال من و ما مهندسی باشه که به دنبال قوت شبش در این واپسین لحظات مانده به نیمه شب بی خیال ماندن در خانه شده و شهر را برای یافتن نانی قدم میزند.
شاید عاشق شده و به زعم نداری و بیکاری خویش مجبور به یافتن دارایی خویش به سبک مختلسین شده.
شاید هم وامانده از خرید شیر خشک و پوشک و نوار بهداشتی این چنین سر بر کوی و برزن نهاده و بر اموال مومنین و مومنات دست درازی میکنه.
ولی از این افکار پلید نفسانی دست کشیدم و او را یگانه منجی دیدم که به سان رابین هود از این فرصت استفاده بهینه برده و در این وهم و تاریکی برای یاری رساندن به بیچارگان و مستمندان از جیره ی نااهلان و نامحرمان، مرفهین بی درد، اربابان و صاحب منصبان اندکی به یغما برده و به رعیتان و فرودستان و صاحبان اصلی شهر یاری می رساند.
در آخر امیدوارم این ذهن ناآرام مجالی یابد تا این قشر مرفه که در اندیشه ثروت و قدرتند به سان متحجرین و مقدس نمایان بی هنر، درد فقر و محرومیت را چشیده و جایگاهشان از آن محرومین و مستضعفین برسد تا عدل در جامعه برقرار گردد. ان شاءالله…
پاورقی:
[1] کاویدن= جستجو کردن
[2] سفیه= سفیه در لغت یعنی نادان و کم عقل
[3] زعم= به زعم خویش: به باور خویش، به گمان خویش، به تصور خویش
[4] مختلسین= جمع مختلس، اختلاس کننده از اموال بیت المال
[5] یغما= تاخت و تاراج و غارت و غنیمت و ربودگی
[6] متحجرین= متعصب نسبت به عقاید کهنه
دیدگاه خود را بیان کنید