عطر رویا
تاویل ثالث: عطر رویا
بوی: بهارنارنج
با آغاز فصل بهار درختان از خواب زمستانی بیدار میشوند و شکوفهها از بدنه خشک درختان رخ مینمایند، در این میان عطر برخی از شکوفهها را هیچگاه نمیتوان از یاد برد.
بهارنارنج همان شکوفه درخت نارنج است که در فصل بهار درخت را زینت میدهد، لطافتی که همراه شدنش با بهار زیباییهایش را صد چندان میکند.
این روزها در کوچه پس کوچه های شهر های برخی استان ها مثل مازندران و فارس که عطر بوی بهار نارنجش اوایل فصل بهار تا چندین متر مشام رهگذران را نوازش می دهد، کمتر افرادی را می توان دید که ترکه به دست سرگرم کندن بهار نارنج برای استفاده های مختلف از عرق، تا طعم دهنده چای و مربا هستند، چرا که ویروس کرونا با همه بدبختی ها و فشارهای اقتصادی و اجتماعی که به جامعه تحمیل کرده، اما برای طبیعت روزهای آرام را به ارمغان آورد.
این در حالیست که در سال های گذشته در چنین روزهایی در هر کوی و برزن که درختان بهار نارنج به بهار می نشست، افراد زیادی ترکه و زنبیل به دست و گاهی با نردبان های فلزی در قد و قواره چندین متری سرگرمی بهارانه خود به چیدن بهار نارنج از درختان حاشیه خیابان های شهر ها قرار می دادند و با این کارشان عمر بهار نارنج را در خیابان ها کوتاه می کردند.
اگر چه ممکن است سال ۹۹، به دلیل ایجاد برخی ناملایمات ناشی از ویروس کرونا اعم از مشکلات اقتصادی، روحی در گذر خانه نشینی و قرنطینه اجباری و مرگ و میر برخی عزیزان این مرز و بوم بر اثر این ویروس خاطرات تخلی را در اذهان ایجاد کرد باشد که هر آن به دنبال راه فراری از این ناملایمات و رنج مشقت باشیم، ولی ایجاد آرامش بهاری در طبعیت ناشی از شیوع ویروس کرونا در نوع خود حداقل در دهه اخیر بی سابقه بود و این آرامش در طبیعت می تواند زمینه رویش مجدد و بازآفرینی طبیعت را که سال های اخیر به دست آدمیزاد خسارت های زیادی را متحمل شد را فراهم کند.
و اما…
در ایوان می نشینم، باران دیشب همه جا را شسته و آفتاب خوشه های طلایی اش را بر سر درخت نارنج ریخته است، شکوفه های سپید نارنج می درخشند و آرام آرام همراه نسیم می رقصند، بوی خاک باران خورده و عطر شکوفه های نارنج انگار بهشت را روی زمین آورده اند.
به ناگاه به یاد آن جمله ی معروف افتادم که می گفت:
اگر من باغبان بودم در جای جای زمین، درخت های نارنج می کاشتم تا عطر شکوفه هایش در آسمان بپیچد و بوی مهربانی را به مشام همگان برساند و یاد آورد این باشد که همیشه می توان سبز بود.
کمی بغض میکنم! یادت می آید! در آن غروب زیبا، زیر درخت نارنج شکوفه هایی را که لا به لای موهایم بود، چیدی؟ عطر لبخندت و عطر شکوفه های نارنج را هنوز بعد از سال ها حس می کنم، کاش زمان همان جا ایستاده بود… کاش …
بگذریم بهار است، بهشت به مهمانی زمین آمده و برگ های نو بر روی درختان با موسیقی نسیم می رقصند، آواز گنجشکان ایوان خانه را پر کرده و درخت های نارنج دسته دسته گل سپید به تن سبزشان دوخته اند، و گویا بوی بهار نارنج هوا را هم دو چندان مست کرده، به راستی که بهار رویایی ترین فصل خداست.
در حیاط خانه راه می افتم.. نمی دانم مقصدم کدام نقطه ی حیاط است، قدم ها از پی هم می آیند، لحظه ای عطری آشنا مرا به سمت خود می کشاند و من از باغ های نارنج سر در می آورم، این همان عطر خداست، عطر شکوفه های نارنج که در تمام این فضا پیچیده است. نزدیک شان می روم و مشامم را پر می کنم از عطر نارنج، عطری که بیش تر شبیه رویاست.
شبنم از شکوفه های بهار نارنج آرام آرام پایین می چکد، غرق در این زیبایی شده ام، سر انگشتانم را که بر پوست لطیف و نازک شکوفه ها می کشم، انگار زمان به عقب بر می گردد و خاطره ی حیاط خانه ی مادر بزرگ با درختان انبوه باغش در من زنده می شود، رویا بیدار می شود و من شروع به دویدن می کنم و موهایم را به دست باد می سپارم.
دیدگاه خود را بیان کنید