کوهی استوار
تاویل ثانی: کوهی استوار
لامسه: دست های پدر
پدر تکیه گاهی است که همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند.
ببخش آنقدر هستی که نمی بینمت، ببخش تمام نادانی ها، کج فهمی ها، اعتراض ها و درشتی هایم را و هر آنچه را که آزارت داد، دستانت را می بوسم و پیشانیت را که چراغ راه زندگی ام بودی، هستی وخواهی بود. خاک پایت هستم تا هست و نیست و به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم می کنم.
همان گونه که علی (ع) نان آور کوچه های کوفه بود خلوص تو را در عشق ورزیدن نوشتم و روح تو را که از هرطرف پیمودم به علی (ع) رسیدم. در برابر طوفان ها ی بی رحم زندگی ایستادگی می کنی و لبخند پدرانه ات تار های اندوه را از هم می درند، آسمان همواره بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومند است.
پدرم پشتگرمی من تو هستی. نمی دانم اگر نبودی آیا زبانم می چرخید که صدایت بزنم من که هر گاه دلم می گیرد و اگر با تو کاری هم نداشته باشم صدایت می کنم.
کلمه ی بابا، کلمه ای چهار حرفی است اما من می گویم این اشتباه است زیرا که تو حرف نداری و تو ای شکوه جهان می ستایمت تو که رونق کوچه های سردسیر وجودم هستی آن چنان که آفتاب، رگ های سپید قطب را گرما می بخشد.
پدرم وضوی عشق می گیرم و در برابر معبودم سجده می کنم چرا که فرزند انسان وارسته ای چون تو هستم. ای آهنگ زیبای غزل، ای کسی که نام تو جاوید می ماند بر زمین و زندگی ام، سایه ات چون سایه رب بر سر ماست و در دفتر عشق آیه و سرمایه ما است.
سفیدی رویم را به ازای سپیدی موهایت نمی خواهم. من چه راحت نوشتم بابا نان داد و ندانستم که بابا جوانی اش را برای نان داد. تو تکیه گاهی هستی که به جرم پدر بودن باید ایستادگی کنی و با وجود همه مشکلات لبخند بزنی تا دلگرم شویم.
زندگی آرام است مثل آرامش یک خواب بلند، زندگی رویایی است مثل رویای یک کودک ناز، زندگی زیبایی است مثل یک غنچه باز، زندگی تک تک این ساعت هاست، زندگی چرخش این عقربه هاست، زندگی راز دل مادر من، زندگی پینه دست پدر است.
کاش این قدر مشغول بزرگ شدن خود نباشیم که پیر شدن پدر را نبینیم، آهسته راه رفتن هایش را نبینیم، مشت مشت قرص خوردن هایش را نبینیم و کاش هیچ گاه تو ی هیچ عکس دسته جمعی جای هیچ پدری خالی نباشد، آمین.
پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردانهات، کودکیهایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم.
می خواهم بگویم، ببخش اگر پای تک درخت حیاطمان، پنهانی، غصههایی را خوردی که مال تو نبودند!
ببخش اگر ناخنهای ضرب دیده ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار، مانده بود و ببخش اگر همیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم؛ اما امروز، بیدارتر از همیشه، آمدهام تا به جای آویختن بر شانه تو، بوسه بر بلندای پیشانیات بزنم. سایهات کم مباد ای پدرم!
آن روزها، سایه ات آنقدر بزرگ بود که وقتی میایستادی، همه چیز را فرا می گرفت؛ اما امروز، ضلع شرقی نیمکتهای غروب، لرزش دستانت را در امتداد عصایی چوبی می ریزد.
دلم می خواهد به یکباره، تمام بغض تو را فریاد کنم. ساعت جیبیات را که نگاه میکنی، یادم میآید که وقت غنچهها تنگ شده؛ درست مثل دل من برای تو.
همیشه گفته اند بهشت زیر پای مادران است. اما این بار می گویم بهشت در دستان پدران است همان دستانی که دست های کوچک فرزندش را می گیرد و همه جا به فرزندش این امید می دهد که کوهی مثل پدرش پشتش هست تا با خیال راحت فرزند قدم هایش را پیش ببرد.
در حالی که از هیچ چیز نترسد زیرا پدری دارد که مثل کوه استوار در کنارش ایستاده است. پدر واقعا کلمه ای زیبا که از درونش کلی معنای فداکاری و از خود گذشتگی و صمیمیت بروز می دهد.
پدر همان کسی که حاضر است حتی از هر چیزی که باعث پیشرفت و خوشحالی خودش می شود بگذرد و همه اینها را دو دستی به فرزندش تقدیم کند.
او همان کسی است که صورتش را با سیلی سرخ نگه می دارد تا یک وقت آبروی فرزندش جلوی دوستان به زبان نیفتد. پدر همیشه بدترین ها را به جان می خرد تا خورد خوراک و آسایش فرزندانش را تهیه کند.
همه ما می دانیم غم برای پدر و غصه برای مادر و امید برای فرزند است.
پدر همان کسی است که با آغوش گرفتن نتیجه زندگیش این حس خوب را به فرزند می دهد که در همه شرایط در کنار اوست و پا به پا یا پشت در پشت در کنار فرزندش قدم بر می دارد تا که هر وقت فرزندش پایش لغزید دستانش را بگیرد و مانع سقوط فرزندش شود.
اغلب پدرها بهترین ها را برای خود انتخاب نمی کنند، چون نمی خواهند معنی ایثار و فداکاری را عملاً به فرزندش نشان دهد، پدران در سخترین شرایط زندگی چیزی را به زبان نمی آورند تا شجاعت به معنای واقعی آموزش دهد تا محیط گرم خانه را تبدیل به غمخانه نکنند.
پدر بارها راضی به التماس شد تا خانواده اش از کسی چیزی درخواست نکنند قدرتمند ترین اراده نمی تواند اراده پولادین یک پدر را برای سر بلندی خانواده اش بشکند.
این خاصیت را خداوند به پدر داده است تا همیشه چون کوهی استوار باشد و چون باران بخشنده و چون نسیم شاد بخش باشد و در آخر تنها حرفی که بر زبانم میآید این است که پدر عزیزم تو را با تمام وجود دوست دارم.
دیدگاه خود را بیان کنید